آخرش..... | ||
|
![]() دخترک برگشت
چه بزرگ شده بود
پرسیدم : پس کبریتهایت کو ؟
پوزخندی زد .
گونه اش آتش بود ، سرخ ، زرد …
………
گفتم : می خواهم امشب
من تنها نیستم اشک هایم را دارم
اشک هایی که از غم تو بر گونه هایم جاری است نرو نرو ادامه مطلب یادت رفت ادامه مطلب پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد.. ادامه مطالب یادت نره ادامه مطلب
هيچكس اشكى براى ما نريخت
هر كه با ما بود از ما مي گريخت
چند روزيست حال من ديدنيست
حال من از اين و آن پرسيدنيست
گاه بر روى زمين زل ميزم
گاه بر حافظ تفال ميزنم
حافظ ديوانه فالم را گرفت
يك غزل آمد كه حالم را گرفت
" ما ز ياران چشم يارى داشتيم
خود غلط بود آنچه مى پنداشتيم
شيوه ى چشمت فريب جنگ داشت
ما غلط كرديم و صلح انگاشتيم"
!تظآهُر بــﮧ شآدے مے کُنَم!
!؟حَرفــ مےزنَم مِثلِ همـﮧ؟!
اَمآ
(!!) خِیلـے وَقـتــ اَستـــ مـُرده ام(!!)
؟בلَم مےخواهـב بَبآرَم وَ کسـے نَپرسَـב چـِرآ؟
توُ چِـﮧ مےفهمے
(!!!)ایـטּ روزها اَداے زنـבِه هآ را درمے آوَرَم(!!!)
בلـ ــم آغــ×ـوش پر آرامشـے را مے פֿـواهـב کــﮧ زیر بـــ ـاراטּ گرمم کنـב
בلـــ ــم میפֿـواهـב کسے باشـב خــ√ـوب باشـב
مهربــ ــاטּ باشـב
بـــــ ـــس باشـב
همــﮧے ایـטּ بودטּ ـهایش فقط براے مـטּ باشـב
فقط براے مـטּ باشـב...(!)
![]() حجم ِ בلتنگـﮯ ـهایَـ م...،
آنقدر زیــآد مـﮯ شـوב...،
ڪــﮧ دنیــا با تمامـ ِ وسعتش برایَــ م تنگ مـﮯشوב...(!)
בلتنگ ِ ڪـسـے ڪـﮧ گردش ِ روزگارشــ.،ـ...،
بـﮧ مَــ טּ ڪـﮧ رسیـב از حرڪـت ایستاב...(!)
دلتنگ ِ ڪـسـے ڪـﮧ בلتنگـﮯـهایَـ م رـآ ندیـב...(!)
בلتنگ ِ خوבمـ...،
خوבے ڪـﮧ مدتهاست گم ڪـرבه ام...(!)
حســــــــ بودنت قشنگ تریـــ ـــ ــن حس دنیاست
تو ڪـﮧ باشی ..
هر روز را .. نـــ ــــــ ــــ ـــــه!
هر ثانیه را .. عشــ ♥ــ ــ ♥ـق است !!
گاهی آدم احساس می کند
این جمله «گریه مال مرد نیست»
را یک آدم نامرد ساخته تا مرد ها را از درون ویران كند . . .
بیــــراهه هم ..
|